– « یه آرزو بکن ! ”
– « چه آرزویی؟ »
– هر چی دوست داری. »
– « می تونم آرزو کنم برگردم به ده سال پیش؟ »
– « که چی بشه !؟ »
– « خب این جوری امروزم رو بهتر می سازم ؟ »
– « چه جوری؟ »
– « مسیرهای اشتباهی که رفتم رو نمیرم و مسیرهای درستی رو که باید می رفتم و نرفتم، میرم. »
– « فکر می کنی اگه مسیرهایی رو که نباید، نمی رفتی و مسیرهایی رو که باید، می رفتی حالا به آرزوهات رسیده بودی ؟ »
– « خب، آره. »
خیلی هامون از این آرزوهای محال داریم. مثلا خود تو ، بله با تو هستم. وقتی سوار بر توسن خیال، تو رویاهات غرق میشی، آرزو نمی کنی برگردی به گذشته و از اون جایی که اشتباه رفتی دو باره شروع کنی ؟ دوست نداری یه پاکن جادویی داشته باشی اشتباهاتت رو پاک کنی و یه قلم جادویی که مسیرهای درست رو باهاش ترسیم کنی ؟
این آرزوها خیلی هم محال نیست. فقط یه کم باید تو زمانش تغییراتی ایجاد کنی.
– « یعنی چی ؟ مگه میشه ؟ »
– « آره میشه . من یه روش جادویی بلدم که تو رو به آرزوهات میرسونه. »
– « میشه بهم یاد بدی آقای زارع ؟ »
– « چرا که نه ؟ کافیه سوار بر توسن خیال، با من همراه بشی. من یه راست می برمت به سرزمین آرزوها. »
– « چه طوری؟ »
– « چشمات رو ببند تا بهت بگم. »
و تو چشمات رو می بندی، با هم میریم به سرزمین آرزوها. به ده سال آینده.
– « وای خدای من ! چه وحشتناک ! این جا کجاست منو اُوردی آقای زارع !؟ این چه سرنوشتیه که برای من ساختی ؟ تو گفتی من رو می بری به سرزمین آرزوها. جایی بهتر از اون جا که بودم . »
– « من !؟ من این سرنوشت رو برات ساختم یا خودت ؟ حالا اگه باز برت گردونم به زمان خودت، چه کار می کنی ؟ »
– « خوب معلومه. تو مسیری گام بر می دارم که سرنوشتم این جور نباشه. جوری باشه که آرزوشو می کردم. »
– « پس خیلی آروم و آهسته چشماتو باز کن ! »
و تو چشماتو باز می کنی. ده سال آینده رو عقب گرد می کنی. برمی گردی به زمان حال.
– « خب حالا چی ؟ دوست داری آینده ت رو چه جور بسازی ؟ چه سرنوشتی میخوای برای خودت رقم بزنی ؟ اون جور که آرزوشو داری؟ یا اون جور که با چشم بسته دیدی ؟ »
نه من، نه تو و نه هیچ کس دیگه نمیدونیم چه قدر فرصت داریم ؟ ده سال ؟ کم تر ؟ بیش تر ؟ ایشالا که عمرت طولانی باشه. یه لحظه چشماتو ببند. پاکن جادویی رو بردار و همه ی مسیرهای اشتباهی رو که اگه تنبلی و بی احتیاطی کنی پیش روت هست پاک کن. حالا با چشمای باز قدمهاتو درست بردار ! اون طور که آرزوشو داری. و بدون، اگه اراده و همت کنی ، اگه بخوای و تلاش کنی، آینده مال توست و به آرزوهات می رسی.
این پست، پست آرزوهاست. چشماتو ببند و آرزو کن ! حالا با چشم باز اراده کن و رو به جلو برو. محاله ! بله محاله به گذشته برگردی. ولی آینده مال تو و پیش روی توست. بخواه، اراده و تلاش کن و جوری بسازش که ده سال دیگه نخوای آرزو کنی برگردی عقب و از نو بسازیش. آرزویی که امروز شدنی و فردا محاله.
زود باش دیگه ! معطل چی هستی ؟ بپر رو توسن خیال ! چشماتو ببند و آرزو کن ! رویاهای قشنگ؛ آرزوهای ناب . حالا آهسته چشماتو باز کن ! بله با تو هستم ! با تو ! خودِ تو ! دست به قلم شو و با چشم باز از آرزوهات بگو ….